سلااااام.اقا من باز نیومدمو مجبورم یه طومار بنویسم: )
شنبه:شنبه ماری به علیرضا گفته بود که جریان خواستگاری رو میدونه و علیرضا هم مصرانه اصرار میکرده که نه فقط یه دوستی سادس.رضا هم کلیییییییییییییییییییییی بهش میزنه و فحش میده که اولا خیلی حرکتت زشت بوده و دوما اینکه تو چی از این یارو میدونی که 3روزه میخوای باهاش دوس شی؟خلاصه که سر کلاس من پی امای ماری رو خوندمو اصابم خورد شد و گفتم بگو که بیاد تا بحرفیم باهاش.اهان،بگم که ماری گفته بود همه چیزایی رو ک من بهش گفته بودمو بعد علیرضا جون خواهرشو قسم خورده بود که به کسی چیزی نمیگه،بعد دقیقا یه قسمت از پی اما ک نشون میداد من به ماری همه چیو گفتمو نشون ریحان داده بود و خب این خیلی بد بود.مخصوصا اینکه من به ریحان مصرانه اصرار میکردم که نه من چیزی نگفتم!ول علیرضا نیومده بود همه ی مکالمه رو نشون بده که هی خودش میگفته مگه من اسکلم بخوام تو 3روز اشنایی برنامه ازدواج بریزم یا کلی حرفای دیگه...خلاصه اومدو منو ماری رضا کلیییییییییییییی توپیدیم بهش و گفتم یجوری کار نکن ک انگار من ادم بده هسم.اها،ایشون بازم اصرار داش ک نه،من فقط یه پیشنهاد ساده دادم!
یکشنبه:امتحان سختی داشم که درس واسش نخونده بودم و ماری برای اولین بار درس خونده بود خیلی خوب و مفصل.بعد امتحان منو ماری به نسبت امت رو ریدیم ولی مخسن و رضا چون تقلب کردن کامل نوشتن و ماری خیلیییییییییییییی اصابش خورد بود.من بهش گفتم که حالا یه باره درس خوندی و این موضوعو میبینی،ولی همیشه همین وضعه!
د.شنبه هم کلی از کلاسامو نرفتم که واسه امتحان 3شنبه بخونمو خلاصه 3شنبه هم امت دادم رفت: )
اتفاقات فانی اینه که:
ریحان و علیرضا هی میگن نه بابا اصن پیشنهاد ازدواج نبوده و یه دوسی سادس،ولی مثلا دیروز ریحان تو هم بود چرا که باباش گفته بود نه!
موضوع بعدی یسی هس که باز بچه بازیاش شروع شده.هی سرک کشیدن تو اینکه منو پروفسور داریم چیکار میکنیمو از سمت دیگه هی اینکه نه من اصن واسم مهم نیستو دیگه دوسش ندارمو این حرفا.
اتفاق بدمون اینه ک من دیروز که اتحانم تموم شد خیلی شاد بودم که حالا میرم اخ هفته بیرون که گلو دردی بس شدید گرفتمو فعلا با قرص اینا اکی شدم...
اها،یه موضوع که درباره ی قضیه ی ریحان هس اینه که همه خیلی ناراحت و عصبی هستن و همه از دس ریحان که چطو میتونه اینقد احمق باشه و همه یه سوالشون اینه که مگه ریحان دوستت نیس!؟!؟!
- ۹۴/۰۹/۰۴