احتمالا امروز خیلی یهویی برم خونمون.خودمم از خودم توقع نداشم ک اینقد سریع تصمیم بگیرمو برم!
دیروز بین کلاسام پروفسور اومد دنبالمو رفتیم دنبال کارت ویزیت و اندکی درباره ی بازاریاب و این چیزا حرفیدیم.کلا راجب شرکت حرفیدیم...بعدشم اومدم خوابگاهو پروفسور گفت من میخوام ببینمت باز و قرار شد شب بعد کلاسش بیاد دنبالم.قبلش با یسی میحرفیدیمو اون میگفت که میخواد با راش بره بیرون و در کل منم چیزی نگفتم که با پروفسور رفتیم بیرون یا حالا بعدا میخوایم بریم...
ساعت 8 اومد دنبالمو رفتیم اول کافه دومادشون که یه کاری واسه خواهرش انجام بده و بعدشم رفتیم سووشون(یه کافه هس)یه هات چاکلت و یه شیر شکلات سفارش دادیم و نشسیم به چرت *و پرت گفتن...داش درباره ی لادن میحرفید(دوس دختر قبلیش که 4-5سال باهم دوس بودن)میدونسم که دوس داره که با من بیاد بیرون که درباره ی اون بحرفه.کلا شرایط مشابهی داریم.الانم که تنها تو خونه هس و تنها زندگی میکنه قشنگ میره تو فکرش...و خب دوس نداره باز وارد یه رابطه بشه و کلا شبیه منه: )
بعد از اونجا هم منو رسوند.یسی حالا زنگیده که کجا بودی و با کی بودی و من جواب سربالا دادم،بعد میگه که با پروفسور بودی میگم اره،میگه منتظر داشتانای عاشقانه ی تو با پروفسور هسم.میگم واقعا بچه ای و من به پروفسور حق میدم،میگه من بچه ام ولی من پروفسورو میشناسم.میگم پروفسور بهت ابراز علاقه کرده بود؟؟؟مگه من خودم بهش ابراز علاق کردم ولی تو چی؟پس....بیخیال،البته به من ربطی نداره.منم بهش گفتم که اره به تو ربطی نداره: )
منظورش اینه که جالا که پروفسور اومده سمت تو حتما بهت علاقه داره.خیلییییییییییی گه میخوره به شدت.دختره میگه من دیگه اصن بهش فک نمیکنمو دیگه پروفسور واسم مهم نیس و حتی مگه ازش متنفرم،ولی اینجوری حساسه روش.نمیفهمه که قرار نیس هر دوسی تهش یه رابطه عاشقانه باشه.
- ۹۴/۰۹/۱۰