میدونید،ادم میتونه فضولی خیلیارو نادیده بگیره ولی،ولی نه همه!یه سریا هستن که سن دارن،بزرگند،تحصیلکردن و کلی هم ادعا دارن،ولی همچنان خاله زنک و فضول.این یه موضوع.
یکی دیگم اینکه در پی گذاشتن عکس برای پروفایل،داداشم میگه که چرا عکس خودتو گذاشی؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟گفتم ناراحت شدی؟(تیکه کلاممه)میگه نه ولی دختر که عکس خودشو نمیذاره و خودت دیگه باید بدونی این چیزارو.
در قدم اول که من این عکسو با حضور خواهر و مادر انتخاب کرده و گذاشم و حتی مامانم میگه عکستو بده من بذارم واسه پروفایلم.مرحله ی دوم اینکه من تمامی دوسام(چه معتقد و چه غیر معتقد)عکس خودشونو گذاشتن و همچینین بچه های فامیل.مرحله ی بعد اینه که دختر عکس خودشو نمیذاره؟!؟!؟امروز تو این فیلم مسخره ی شیدایی،دختر داستان فهمیده بود که نامزدش زن داشته و بچه و بهش نگفته.میخواس بهم بزنه ولی به خاطر ازدواج ناموفق قبلی و اینکه مامان و باباش خیالشون راحت باشه از قضیه ازدواجش،تن میده به یه ازدواج اینجوری که بره خونه ی مرده ولی با یه در همیشه بسته به روی مرد.چرا اینقد فرهنگ مردم جامعه تخمی و حال بهم زنه؟؟واقعا که چی؟؟مث ی یارویی نوشته بود دیگه،اون موقعی که به دخترت اجازه نمیدی سفر مجردی بره یا شبو بره خونه دوستش،ینی شروع میکنی به تفاوت گذاشتن بین بچه هات.ینی نابود کردن شخصیت دخترت.ینی اینکه تو واسه کامل شدن نیاز به یکی دیگه داری.ینی تو دختری و صرفا باید بزایی و تا میتونی مخفی باشه.ریدم تو مردمی که پشت عرب بد میگن و خودشون صدبرابر بدترند.
حالا بدیش اینه ک مثلا بابا و داداش من فک میکنن که خب اصن دختر و پسر باهم برابر نیسن ک...ولش.
در مرحله ی بعد اینکه خودت باید بدونی،الان 22 سالمه و جدا از اینکه باید بکشن بیرون از منو تصمیمام،قضیه اینه ک حتی اگه از رفتارام نفهمیدن ک من به دین اعتقاد ندارم،همین چن وقت پیش بود(ماه رمضون)ک گفتم من اصن به خدا اعتقاد ندارم.بعدشم ادمی مث من که نماز میخونه و نه حجاب درستی داره(البته کل فامیلمون این مدلین،متاسفانه یا خوشبختانه)چه توقعی داره واقعا!؟!؟بماند که عکس من با حجابه و ...
اه.متنفرم از این بحثا.از این درگیریا ک مردمای چیپ جامعه درگیرشن.بازم میگم اون حکایتو ک میگه:یه روز پادشاه به وزیراش میگه من میخوام حکومت کنم،چیکار کنم؟وزیرا قانون وضع میکنن با این منوال ک مثلا هرکس ازدواج میکنه باید شب اول دخترو ببره پیش پادشاه که اپنش کنه یا قوانینی اینجوری.بند اخر این بوده ک هرکسی بگوزه،اعدامش میکنیم.همه اعتراض میکنن و دو نفرم واسه اینکه شلوغ کاری کنن میگوزن و همونجا هم اعدام میشن...اینجوری میشه ک مردم شبا تو خونه هاشون مجالس داشتن و باقله و نخود میخوردن و میگوزیدن و به ریش پادشاه میخندیدن.غافل از اینکه پادشاه داشته حکومت میکرده و سر مردمو گرم کرده به این چیزا...کپی جامعه ما!
- ۹۴/۱۱/۰۶
من واقعا حسرت روزایی رو میخورم که گذشتن و هیچوقت دست یافتنی نیستن و نتونستم اونطور که دلم میخواسته ازشون لذت ببرم برای همین همیشه به کوچکتر از خودم میگم تا میتونین از زندگیتون لذت ببرین
بعضی دلخوشی ها برای یه زمانای خاصی هستش که اگه بگذره دیگه اون احساس رو نداره
نمیدونم چرا توی ایران وضع اینه انقدر محدودمون کردن که دست و پا چلفتی شدیم حتی. ترسو شدیم