بله،همینجور که دیروز به عرضتون رسوندم خودمو امروز روونه کردم خونه ی دخترخاله.صبح پاشدمو اماده شدم و شال پوشیدم.ریحان میگفت میذارن 5شنبه و جمعه ها شال بپوشیم.اومدم پایین سرپرست گیر داد،که من خیلی شیک با خنده رد کردمو رفت.
یه جاهایی رو پیاده رفتمو یه جاهایی با واحد و یه تیکه با تاکسی.طرف یه کورس رو ازم 4تومن گرفت!!واقعا چرا بغضی وقتا اینقد اسکلانه برخورد میکنم؟بی شعورم...
رسیدیم اونجا و قرار بود به سفارش من دختر خاله هویج پلو درست کنه.خلاصه ک خاله و شوهر خاله و پسرخاله هم اومدن.باهم گفتیمو خندیدیم.با پسرخاله هم حرفیدیم کلی...رابطمون مث همیشه نیس.یه درصدی به خاطر ازدواج هس یه درصدی به خاطر پس زدن هی خودم.دلم واسه خیلی چیزاش تنگ میشه(مث همون همیشه حامی بودنش)ولی خب ضررایی داش واسم ک این شرایط بهتره واسم.
بعد ناهار ایناهم استیج دیدیم.من ک زیاد اهل پیگیری نیسم ولی خب...بعدشم خاله اینا رفتن خونه.
قرار شد منو دختر خاله و همسرشم بریم بیرون.رفتیم آفتاب(مجتمع تجاری)چقدررررررررررررررررر ک ترم اول من تو این مجتمع ول بودم.چقد ریدم!
دختر خاله یه پالتو خریدو اندکی هم بیخود گشتیمو اومدیم خوابگاه.دم در که اومدن منو با ماشین تا بالا برسونن،آقاهه گیر داد ک خودش بره.خلاصه پیاده شدم.مطمئن بودم بهم گیر میده.به خاطر تیپم.ولی با اخم و هندفزی به گوش عبور کردم.اقاهه میگه کدوم خوابگاهی.با اخم و غضب جوابشو دادمو رفتم.اقای بعدیم میگه کارتتو نگاه کرد.باز با خشم گفتم نه و رفتم: ))))))
رسیدم بالا و با بچه ها داشیم میحرفیدیم.داشیم غیبت میکردیم.بعد این ارغی هربار ک میومد بحرفه یه لباسم تا میکرد.پکیدیم از خنده.میگفتیم مث این خانوما هسن موقع غیبت باید سبزی پاک کنن مثلا،حالا این لباس تا میکرد.
یا من میخواسم بگم ساییدگی شدید زانو.میگم شاییدگی زانو.بعد کلی خندیدیم.میگم اه،منظورم زاییدگی...باز ترکیدیم.دیگه خودشون نگفته فهمیدن.
+ظهر با دخی عمه میحرفیدیم.وسط حرفا میگه اره زود درستو تموم کن و بیا که مثلا بابات دخترشو میخواد.رسیدگی میخواد.(بابام زانو درد و کمر درد و اینا داره)دیگه اینقد رفت رو مخ ک با خنده گفتم من که هروقت کار دارم با دوسام یا داداشم انجام میدم و مامانمم همش با خالم میره ک بابام نخواد رانندگی کنه و استراحت کنه،اگه عمه هام بذارن،دیگه حله: )))
+موضوع بعد مهدی هس(پسرخالم).میگه دیروز چرا نیومدی.میگم با ریحان و علیرضا،دوس ریحان بیرون بودیم.چشاش 16تا شد،میگه اخه اون دختره ک من دیدم...ینی کی باهاش دوس شده؟میگه من الان تو کف اون پسره هسم ک با این دوس شده: )))))
+موضوع آخرم میرسه به استاد زبون.به الی پی ام دادم ک تو بهترین حالت کلاسامون کی تموم میشه؟من واقعا نمیتونم خیلی دیگه بیام کلاس.سرییییییییععععع استاد میزنگه و میگه ک از هفته دیگه کلاسو تشکیل میدیم.هرکی دوس داره باشه هرکی نه هم غیبت میخوره.عشق میکنماااا
- ۹۴/۱۱/۱۷
من مقنعه ام ازین کراواتیا بود پشت سر می بندی حسش نبود میخواستم تا سوپری برم با شال رفتم گیر داد آقا
چه کارِتَم بلدی اخم و خشم کردی همون شجاعت که جکسون براون میگه ها همیشه باید محکم نشون بدی خودتو :))))