امروز خوندم واسه امتحان دوشنبه.نرسیدم به برنامه ولی جبرانش میکنم.همش این چند وقته هرلحظه ک حس کردم دارم کم میارم به خودم یادآوری میکنم ک واسه تبدیل شدن به کسی ک تا حالا نبودی باید کاری رو انجام بدی ک نا حالا انجام ندادی...میتونم دیگه،من میتونم:)
پنج شنبه ک پاشدم حس کردم باید تغییر کنم،موهامو چتری کوتاه کردم.خودم کلی ذوق مرگ بودم و البته استرس داشتم ک گند زده باشم.ناهار رفتم خونه خاله.تو راه با پسرخاله بودم و کلی حرف زدیم.داش گند میزد به آرزوها.گفتم من رو شبانه و روزانه ی دانشگاه تهران حساب کردم،گفت ینی اگه روزانه شیراز بیاری نمیمونی؟من اصلااااااا به این اگر فک نکرده بودم.واقعا یک دهم درصد احتمال نمیدادم به موندن تو شیراز.ولی خب کلی حرف زد.قبلا گفته بو. ک تو ارشد قبول شو من میفرستمت بری تو همکاران سیستم کار کنی.(میتونید ی سرچ بزنید دربارش)جای خوبی هس.خب کلی درباره ی هزینه های گزاف تهران گفت و زندگی کردن تو اونجا ک چقدر سخته.نمیگفت نرو ها،این حرفای در راستای این بود ک من گفتم اگه قبول نشم ی سال میشینم.
موضوع قابل بحث دیگه اینه ک استاد زبانم ک میخواد بهم کلاس بده واسه تدریس میگه باید تابستون شیراز باشی و منم گفتم باشه!!!چه خریم من آخه کجا بمونم؟کلی فامیل و خونه هس اینجا ولی خب...تازه از سمت دیگه دوستام نیسن اینجا...ولی خب میشه بمونم و برم تدریس و کلاسای خودمو ترم تابستون...حالا تا چی پیش بیاد.
دیگه هم اینکه یه آدم خاصی هس ک من در بارش هی میحرفماااا،مخاطب خاصم،گه تو دهنت.نیا دیگه.تا الان ک نیومدی بقیشم نیا ذلیل شده:))))
شبتون بخیر:)))
- ۹۵/۰۱/۲۹
پاشو بیا تهران بریم گشت و گذار :دی