یه وقتایی فک میکنم باید همون موقع میرفتم.همون لحظه که میخواست که برم تهران پیشش.حس میکنم واسه اون لجظه هایی که تلاش میکرد واسه خندوندن من شاید باید یخورده قدرشو میدونسم.ولی اون روزا جای فک کردن به اون فقط تو خودم بودم...حالم بد بود و ادمی که تا حالا رابطه ای نداشته ک بفهمه کات کردنش میتونه چقدر سخت باشه قطعا درکم نمیکرد و طبعا منم چیزی نمی گفتم.البته که کات کنی یه رابطه ی 7ساله رو که روش کلیی امید داشتی...ولی در نهایت با چش گریون از خونشون بیای بیرون.اخ که من 19ساله ی کز کرده و نشسته تو خط واحد چقد حس خراب شدن کاخ ارزوهامو داشتم...تو خط واحد اشک و اشک و اشک...البته که قبلشم همین بود.خب وقتی همه چی تموم میشه و با توهین و فحش و ناسزا،حالت میتونه بد باشه و نمیتونسم بفهمم حالا که یکی اومده ک داره تلاش میکنه واسه خوب شدن حالت ینی چی...اصن یه درصد من به این بشر فک نمی کردم...
نوشتن این موضوع ناشی از ناراحتی من نیس و اینکه الان زانوی غم بفل گرفتم،نه،فقط یادم اومد.به طرز عجیب و مسخره ای پادرد،نمایشگاه کتاب،تن ماهی و ابلیمو،سوگند و و و منو یادت میندازه...منی که حتی دیگه یه درصدم احساس ندارم و این بده...چون منم دوس دارم ته دلم غنج بره از دیدنت...میدونید،باید یکی باشه مث سال 92،باید باشه ک من سر از پا نشناسم واسه دیدنش.باید بدوم و کلی راه بیام پایین واسه دیدنش،برم اون سمت شهر واسه دیدنش...یکی باید باشه واسه تمام حماقتام.یکی که این روزای اردیبهشتی رو باهم بریم تو خیابونا و بلند بلند بخندیم و دیوونه بازی در بیاریم...یکی که لایق باشه.یکی که همیشگی باشه و همونی باشه که باید باشه.سر رابطه قبلی ک روز و شب دعا کردم واسه بودنش و نشد،میشه توروخدا یه کاری کنی این بار حکمتت هم جهت با دلم باشه؟؟
*البته فک نکنید الان تو حال بد و نافرمم هسم.نه فقط خواستم بنویسم و اینکهههه اون موقع از زمان حال بهره نبردمو الان میگم غلط کردم پس الان میرم که از زمان حا لذت ببرم.میرم درس بخونم: )))))
- ۹۵/۰۲/۰۹