من با تموم ادعا هام و با تموم علاقم و پیگیری خبرا،یه وقتایی دوس دارم ببندم تمامی خبرارو،بدون خوندنشون و بدو بدو بیام عکس پروفایلتو باز کنم زل بزنم به عکس.به تویی که حتی نمیبینی بودنمو...ناراحت نیسم خدایی.سال هاست این قضیه حل شده"دلیل نداره ادمایی که دوسمون دارن،دوسشون داشته باشیم و همچنین ادمایی که دوسشون داریم،دوسمون داشته باشن"دردناکه ولی حقیقته...
دیر به دیر میام مینویسمو دیگه خبری از روزانه نوشت نیس.این گهگاه نوشتنا هم شده غرغر...مجبورم.مجبورم حرفامو بنویسم چون ادما فقط تا ی جایی حوصله دارن که بشنونت.همه متعجب از اینکه چطور نمیتونی مشکل به این سادگی رو با منطق اونا حل کنی: (
حوصله نوشتن روزمرگی هارو ندارم.چرخه ی تکراری زندگیمه.من،درس،فک کردن به تو،کل کل با عشاق سینه چاک،فک کردن به تو،رقصیدن،فک کردن به تو،کتاب خوندن،فک کردن به تو،همایش،فک کردن به تو و....فک کردن به تو: )
فاطی عاشق آنلاین بودنتا،عاشق اینکه دوساش تورو تو خیابون می بینن و با ذوق میزنگن فاطی...من عاشق دوست داشتنتم دوس داشتنی خوب من: )
بذارید بگم،مث همیشه از روز مرگی ها:
دختر عمه پیشمه،ریحان و ناهید رفتن کیش،من جمعه کنکور دارم البته ازمایشی.امتحانای میانترم میدم معمولی.نه خوب و نه بد.یکی از دختر عمه هامم عقدیده.یه سری ادمم دارن جون میکنن واسه به دس اوردن دلم.
چقدر خلاصه: )
شب بخیییرررر
- ۹۵/۰۲/۱۵