هی میگم می شینم پای لب تاب و می نویسم و هی وقت نمیکنم.درس میخونم.با کلی استرس.یه استرس احمقانه ی پیش داورانه ک اگه نشه چی؟
نمیرسم بیام اینجا چون هم واسه امتحانا میخونم هم ارشد و هم زبان.به جوری خودمو فرق کردم توی درس ک نخوام فک کنم به چیزایی ک آزارم میدن...
اتفاقات خاص و حادی نمیفته و همش سوتی ها و خنده های ریز روزانه هس.الان چند نمونه براتون ذکر میکنم،بله:
1.ریحان رفته واسه علیرضا ی ساعت خریده 350.وقتی اومد گفت اینقدر بچه ها بهش توپیدن ک خدا میدونه.اصن گرخیده بودن.ریحانم هی میگفت 350واسه ساعت زیاد نیس،عارفه میگه واسه ساعت زیاد نیس،واسه علیرضا زیاده،اصن جمله ناب بودااااا.آهان،آدم از این زورش میاد ک دیگه خودش کلا 6تومن داره و میگه ک میخواد با این 6تومن شارژ بخره با علیرضا بحرفه.اگه کسی حرفی داره بیاد بگه:)))))
2.اون روز ناهید از بیرون اومد یه سری کاغذ رو تختش بود،این کاغذا ما واسش می ذاریم و اونم پهن میکنه زیر پای همسترش.تشکر کرد و کاغذارو گذاش.بعد زینب-اون یکی هم اتاقیم-خونه بود.اس داد میگه ناهید جزوه فلانی رو گذاشتم رو تخت بهش بده.اصلا قیافه ناهید دیدنی بودا.حالا این همستر عزیزم روی کاغذا جیش کرده بود.هاها.هیچی دیگه،برش داشتیم بهش عطر زدیم و دادیم به دختره:)))))
3.دیگه هم اینکه به روز من ناهار سلف گرفته بودم و کلی گرسنه بودم،ولی نمیدونم چرا دوس نداشتم ناهار بخورم،بعد بچه ها تو اتاقم غذا درس کرده بودم و با اینکه گرسنه بودم دوس نداشتم بخورم.خلاصه ک خوابیدم.عصر ساعت پنج اینا راغب اومد با خودش جوجه آورده بود گفت امیرعلی داده گفته بده فاطی.اصن شما الان به تقدیر ایمان اوردین؟؟؟(امیر علی رو یادتون ای؟همون همکلاسی زارعی ک کلی سوژه و فان هس ولی خیلی پسر خوبیه،همون)
- ۹۵/۰۱/۲۵
خااااااااااک بر سر ریحان:))))))
حالا بذار سلام کنم خوبی؟؟؟ به به چه دخترمون درس خون شده اوررین
اره امیر علی یادمه گفتم که من یکی مثل این لازم دارم هی منو بخندونه:)))))))))
عشق رو نیگاه رفده جوجه خریده فرستاده برا فاطی:))))))